من تنها هستم اما تنها من نیستم
بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین من اینجا بس دلم تنگ است  
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک با رضایت طرفین
برای تبادل لینک اول کلبه من رو با نام من تنها هستم اما تنها من نیستم و آدرس baya.LXB.ir لینک کن بعد مشخصات خود را در زیر بنویس . در صورت دیدن لینک کلبه من در سایت شما لینکتان به طور خودکار در کلبه من قرار میگیرد.





درد دارد......وقتی همه چیز را میدانی و فکر میکنند نمیدانی و غصه میخوری که میدانی و میخندند که نمیدانی


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من سخنان من
[ دو شنبه 25 مهر 1390 ] [ 8:34 ] [ baya ]

خوبيم و خوشيم و خوشتر از ما نبود
وين انديشه ما گزاف و بي جا نبود
خوبست و خوش است آنكه در دنيا زيست
آنگونه كه گويا به دنيا نبود


موضوعات مرتبط: احساسات من
[ پنج شنبه 21 مهر 1390 ] [ 18:12 ] [ baya ]

روی قلبی نوشته بودن شکستنی است مواظب باشین ، ولی من روی قلبم نوشتم شکسته است ، راحت باشید !


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من سخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ سه شنبه 19 مهر 1390 ] [ 18:25 ] [ baya ]

بی آشیانه را شوق ماندن نیست سنگ بر زمین ننداز ، من خود پریده ام



موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من
[ شنبه 16 مهر 1390 ] [ 8:49 ] [ baya ]

کارگر خسته ای سکه ای از جلیقه اش در اورد تا صدقه دهد...ناگهان جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد: صدقه عمر را زیاد میکند..


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من سخنان من
[ چهار شنبه 13 مهر 1390 ] [ 20:15 ] [ baya ]

تو امشب آخرین اشکم بروی گونه می بینی و امشب آخرین اندوه من مهمان توست بیا نامهربان و امشب را کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن چه شبهایی که من تا صبح برایت گریه می کردم و اندوهم همیشه میهمان گوشه و سقف اتاقم بود قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود که من در وصف چشمانت کلامی سهل بنویسم درون شعر های من همیشه نام و یادت بود درون قصه های من همیشه قهرمان بودی ولی امشب کنار عکس های پاره ات آخر تمام شعرهایم را به آتش می سپارم من درون قصه هایم ، قهرمانهارا به خون خواهم کشید آخر و دیگر شعرهایم بوی خون دارد ببخش ای خاکی خسته اگر امشب به میل من کنارم تا سحر بیدار ماندی برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم که امشب میزبان رنج من گشتی «خداحافظ» برای آخرین لحظه «خداحافظ ....!؟»


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من
[ چهار شنبه 13 مهر 1390 ] [ 20:10 ] [ baya ]

هوا گرفته است،آسمان سخت دلگیر است و مردمانی چشم به راه ترکیدن بغض ابرها،سرما دست نوازشی دارد شاعرانه بر پوست صورت بی خانمانهای خیابان نشین ولی به قول دوستی خدا هنوز با آن پسر بچه­ ایست که چکمه هایش سوراخ است....من هم اینجا بسی دلتنگ بارانم، دو چشمم خشک بر شیشه و منتظر برخورد باران بر دل شیشه، ببار باران،ببار اینجا همه دلتنگ دلتنگ اند بیا باران ولی هرچند می­گویند زمین جای قشنگی نیست .دهانها خشک، لبهای ترک برداشته و صحرای بی باران تو را میخواهد و چشم انتظار توست بیا باران بیا....


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من
[ چهار شنبه 13 مهر 1390 ] [ 20:9 ] [ baya ]

آدم ها همه چیز را حاضر و آماده از مغازه ها می خرند. اما مغازه ای نیست که دوست معامله کند آدمها مانده اند بی دوست ! تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن . پرسید : اهلی کردن یعنی چه ؟ گفت: یعنی ایجاد علاقه کردن و این چیزی است که این روزها پاک فراموش شده پرسید: راهش چیست ؟ گفت : باید صبور باشی . خیلی صبور ... خیلی صبور ...


موضوعات مرتبط: سخنان من
[ چهار شنبه 13 مهر 1390 ] [ 20:6 ] [ baya ]

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم! دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم! قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم! عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم! کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم! سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم! من می ترسم ، پس هستم این چنین می گذرد روز و روزگار من من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک می کنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت درختان می گویند بهار پرندگان می گویند ، لانه سنگ ها می گویند صبر و خاک ها می گویند مصاحب و انسان ها می گویند «خوشبختی» امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ، در طلب نور ! ما نه درختیم و نه خاک . پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ، باید در حریم خودمان جستجو کنیم کهکشانها کو زمینم؟ زمین کو وطنم؟ وطن کو خانه ام؟ خانه کو مادرم؟ مادر کو کبوترانم؟ من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ، ای زمان؟ در انتهای هر سفر در آیینه دار و ندار خویش را مرور می کنم این خاک تیره این


موضوعات مرتبط: تجربه های من
[ چهار شنبه 13 مهر 1390 ] [ 20:4 ] [ baya ]

دلم برای کودکی ام تنگ شده دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای دلم برای خط کشی کناردفتر مشق برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فلزی دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه برای واکسن اول دبستان برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد دلم برای ضربدر و ستاره دلم برای ترس از سوال معلم کارت صد آفرین بیست داخل دفتر با خودکار قرمز دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت دلم برای زنگ تفریح برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم برای اردو رفتن برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن دلم برای روزنامه دیواری درست کردن برای تزئین کلاس برای خنده های معلم و عصبانیتش برای کارنامه.... نمره انضباط برای مُهرقبول خرداد دلم برای خودم دلم برای دغدغه و آرزو هایم دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من
[ چهار شنبه 13 مهر 1390 ] [ 20:3 ] [ baya ]

این جا آنقدر شاعرانه دروغ مـﮯ گویند و آنقدر در دروغ هایشان شاعر مـﮯ شوند که نـمــﮯ دانـم در ایـن سـرزمـیــن با ایـنـهـمــه فــریــبـــــ چگونه ست که دلم هنـوز خواب بـاران را دوسـت دارد ! ! !


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من سخنان من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 14:59 ] [ baya ]

اشتباه من این بود .... هر جا رنجیدم ، لبخند زدم .... فکر کردند درد ندارد ، سنگین تر زدند ضربه ها را ...!!!


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 14:55 ] [ baya ]

از هم گسسته‌ام هر چیزِ خوب تو گویی دروغ بود حتی ستاره‌های یخی نیز مرده‌اند دیگر ادامه‌ی این راه بسته‌است حتی خدای من امروز خسته‌است.

از خویش خسته‌ام هر چیزِ تازه در دلِ من می‌شود سیاه هر رنگِ تازه در نظرم می‌شود تباه هر روز می‌شکند ریسمانِ من هر روز پاره می‌شود ایمانم از گناه

در خویش خسته‌ام!تکرار می‌شود همه‌ی لحظه‌های درد دیگر ستاره‌های یخی نیز رفته‌اند… ماه از درونِ شب به زمین فحش می‌دهد تکرار می‌شود همه‌چیزی به رنگِ زرد بنگر؛ آغوشِ خنده به رویم شکسته‌است از شاخه‌های درختی که کشته شد “تابوتِ مردنِ پرواز” زنده‌است دیگر همیشگی شدنِ شعر مرده‌است. ٭


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من تجربه های منسخنان من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 14:18 ] [ baya ]

آن روز که باران عشق می بارید ملاقاتش کردم آنقدر خوشحال شد که خودش را در آغوش من انداخت گفت بگو که دوستم داری.دستهای بلند وسفیدش رو گرفتم به لبان سرخش بوسه زدم اما نگفتم که دوستش دارم در دیدار بعدی اشک درچشمانش حلقه زد سر به سینه ام شد گفت بگو که دوستم داری؟موهایش را نوازش کردم اما باز نگفتم که دوستش دارم.ماه ها گذشت و در بستر بیماری افتاد با چند شاخه گل میخک به دیدارش رفتم صدایش بغض آلود در گوشم می گفت بگو که دوستم داری؟می ترسم هیچگاه این کلمات رااز زبانت نشنوم گلها رو به موهایش آویختم و بوسه ای به لبانش زدم باز نگفتم و رفتم.دفعه آخر که به دیدنش رفتم روی صورتش پارچه ای سفید کشیده بودن وحشت زده پارچه رو کنار زدم تازه فهمیدم که چقدر دوستش دارم


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من تجربه های منسخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 14:13 ] [ baya ]

ماهیان شهر ما ...از کوسه هم وحشی ترند.... بره های این حوالی... گرگ را هم میدرند...!!!

پشت سر ...! پشت سر جهنمه....

رو به رو ...!روبه رو... قتل گاه آدمه...!!!


موضوعات مرتبط: احساسات من تجربه های منسخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 14:10 ] [ baya ]

می گویند اینجا دنیایی مجازی است . . . هستند کسانی که از دنیای واقعی خسته شده اند . . . ...اما اینجا هم دل بستن هست . . . ... اینجا دردها لمــــــــس نمی شوند، فقط احســــــــاس می شوند . . . اینجا روزگــــارش زیاد بی رحم نیست . . . دل کندنش آسان تر است . . . اینجا هـــــم . . .


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من تجربه های منسخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 14:7 ] [ baya ]

من سکوتم حرف است. حرفهایم حرف است. خنده هایم حرف است. کاش می دانستی می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم. کاش میدانستی، کاش می فهمیدی، کاش و صد کاش نمیترسیدی که مبادا که دلت پیش دلم گیر کند. کاش می دانستی چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت در زمانی که برای دردت سینه دلسوزی نیست. تازه خواهی فهمید مثل من هرگز نیست.....



موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 14:2 ] [ baya ]

آوای باد انگار آوای خشکسالی است دنیا به این بزرگی یک کوزه سفالیست باید که عشق ورزید باید که مهربان بود زیرا که زنده ماندن هر لحظه احتمالیست


موضوعات مرتبط: تجربه های منسخنان من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 14:2 ] [ baya ]

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد

وسعت تنهائیم را حس نکرد

در میان خنده های تلخ من

گریه پنهانیم را حس نکرد

در هجوم لحظه های بی کسی

درد بی کس ماندنم را حس نکرد

آن که با آغاز من مانوس بود

لحظه پایانیم را حس نکرد


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 14:0 ] [ baya ]

کسي ما را نمي جو يد. / کسي ما را نمي پرسد./ کسي تنها يي ما را نمي گريد. / دلم در حسرت يک دست. / دلم در حسرت يک دوست / دلم در حسرت يک بي رياي مهربان مانده است. / کدامين يار ما را مي برد. / تا انتهاي باغ باراني. / کدامين اشنا ايا به جشن چلچراغ عشق دعوت مي کند ما را./ و اما با توام اي انکه بي من مثل من تنهاي تنهايي / تو که حتي شبي را هم به خواب من نمي ايي. / تو حتي روزهاي تلخ نامردي./ نگاهت./ التيام دستهايت را دريغ از ما نمي کردي. / من امشب از تمام خاطراتم . با تو خواهم گفت. من امشب با تمام کودکي هايم برايت اشک خواهم ريخت من امشب دفتر تقويم عمرم را به دست عاصي درياي نا ارام خواهم داد / همان دريا که مي گفتي تو را در من تجلي مي کند. اي دوست. / همان دريا که بغض شکوه ها يم در گلوي موج خيزش زخم بر ميداشت./ و اما با تو ام . اي انکه بي من مثل من تنهاي تنهايي / کدامين يار ما را مي برد تا انتهاي باغ باراني...


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من سخنان من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 13:49 ] [ baya ]

دل ناله کند از من ، من ناله کنم از دل ، یارب تو قضاوت کن دیوانه منم یا دل . . . ؟


موضوعات مرتبط: درد دل با خدااحساسات من سخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 13:45 ] [ baya ]

به كجا باید رفت؟ ز كه باید پرسید؟ واژه عشق و پرستیدن چیست؟ جان اگر هست چرا در من نیست؟ من كه خود می دانم راه من راه فناست قصه عشق فقط یك رویاست اه ای راه سكوت اه ای ظلمت شب من همان گمشده ی این خاکم به خدا عاشق قلبی پاكم.


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من دست نوشته های من نوشته های من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 13:44 ] [ baya ]

من شکایت دارم از روزی که دنیا آمدم بی خبر بی میل خود تنها به اینجا آمدم بی خبر زندانی دنیا شدم آخر چرا؟ من مگر گفتم خدا میخواهم این ویرانه را



موضوعات مرتبط: درد دل با خداسخنان من
[ یک شنبه 3 مهر 1390 ] [ 13:39 ] [ baya ]
درباره وبلاگ

من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم اگر به خانه ی من آمدی ، برای من ای مهربان ! چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 176743
تعداد مطالب : 184
تعداد نظرات : 95
تعداد آنلاین : 1