من تنها هستم اما تنها من نیستم
بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین من اینجا بس دلم تنگ است  
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک با رضایت طرفین
برای تبادل لینک اول کلبه من رو با نام من تنها هستم اما تنها من نیستم و آدرس baya.LXB.ir لینک کن بعد مشخصات خود را در زیر بنویس . در صورت دیدن لینک کلبه من در سایت شما لینکتان به طور خودکار در کلبه من قرار میگیرد.






شب را دیده ای که چگونه ستارگان می رقصند  

روز را دیده ای که چوان آرمیدگان آمده اند و می تازند  

فرق تو در این است که دیده تو در این تاریکی ، روشنایی 

می دانی ، می دانی که شب هنگامی که ستارگان می رقصند  

روبهان شکار می کنند و گرگان زوزه می کشند  

و گهی گرگان در لباس میشان ، میشان را می خورند  

ای را هم می دانی که در همان شب هنگامی که همگی می خوابند 

بدان خواب شب هنگامی که همگی بیدارند  

 

فریاد می کشند و ناله می کنند و از بهر خوبان میبازند.




موضوعات مرتبط: غم نوشته های من تجربه های منسخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ چهار شنبه 30 شهريور 1390 ] [ 10:21 ] [ baya ]


در زنده بودنمان تمنای لبخندی داشتیم ، نخندیدن ..... 

در زنده بودنمان تمنای حرفی داشتیم ، افسوس 

صد افسوس 

در زنده بودنمان تمنای لبخندی داشتیم ، نخندیدن .... 

 

بعد از مرگ گریه شان کدامین دردمان را درمان خواهد کرد ؟



موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من سخنان من
[ چهار شنبه 30 شهريور 1390 ] [ 8:0 ] [ baya ]


در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم.  

با همه نامهربانان مهربانی کرده ام. 

 همدلی هم آشیانی هم زبانی کرده ام. 

 بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست 

. آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست. 

 هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست. 

 من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کرده ام. 

 نه شکایت از دورنگیهای یاران کرده ام. 

 گرچه شکوه بر زبانم. میفشارد استخوانم. 

 من که با این برگ ریزان روز و شب سر کرده ام. 

 صد گل امید را در سینه پرپر کرده ام.  

دست تقدیر زمانم. کرده همرنگ خزانم. 

 پشت سر پلها شکسته. پیش رو نقش سرابی. 

 هوشیار افتاده مستی. در خرابات خرابی. 

 مهربانی کیمیا شد. مردمی دیریست مرده. 

 سرفرازی را چه داند. سر به زیری سرسپرده. 

 میروم دل مردگی ها را ز سر بیرون کنم.  

گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم. 

 بر کلام ناهماهنگ جدایی خط کشم. 

 در سرود آفزینش نغمه ای موزون کنم.  

در دو روز عمر خود بسیار هرمان دیده ام.  

بس ملامتها کزین نامردمان بشنیده ام. 

 سر دهد در گوش جانم. موی همرنگ شبانم.  

من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده ام.  

زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده ام.  

گر بمانم یا نمانم بندهء پیر زمانم


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:39 ] [ baya ]

 

می خواهم تنها بمانم  

 

ساکت و غمگین شعری بخوانم 

 

غمگین چه باشم ............؟؟؟؟؟؟ 

قلبی هست که آرامشم هدیه می کند  

چشمانی که دریا را به ارمغان می آرند  

شکوفه های آسمان را و سپیده را  

تا شاخه های مهربانی تو میوه دهد  

غمگین چه باشم ؟ پریشان چه ؟ 

 

""" ولی افسوس که این گزافه گویی ها ......



موضوعات مرتبط: غم نوشته های من دست نوشته های من نوشته های من
[ یک شنبه 30 شهريور 1390 ] [ 8:37 ] [ baya ]


رنگ گل و صوت بلبل اگر چه دلفریب است ولیکن به نزد کران و کوران به جوی نیرزد ولیکن گلستان اگر چه مثال نی چوپانی دلکش است ولیکن  که کلاغان و کرکسان را ناخوش است ........ 

چه گویم که نگفته باشم و چه نویسم که ننوشته باشم  

متمع سخن کش کم و متعرض و سخن کش بسیار . 

ای برادر دینی و دوست یقینی چه کنم ؟؟ 

از افاضل زمان چنانکه رسم است نخواستم  عیب ها و ضعف های من را با برگ انجیر و تمجید بپوشاند .



موضوعات مرتبط: دست نوشته های من نوشته های من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:36 ] [ baya ]


یاد دارم در غروبی سرد سرد 

 

می گذشت از کوچه ما دوره گرد  

داد میزد : 

کهنه قالی میخرم  

دسته دوم  

جنس عالی میخرم 

کاسه و ظرف سفالی می خرم 

گر نداری کوززه خالی می خرم 

اشک در چشمان بابا حلقه بست  

عاقبت آهی کشید و بغضش شکست  

اول ماه است نان در سفره نیست 

ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟ 

بوی ان تازه هوشش برده بود  

اتفاقا مادرم هم روزه بود 

خواهرم بی واهمه بیرون دوید  

گفت آقا ! 

سفره خالی می خرید ؟  

 

 

 

کی به کیه دنیا  

همه زدن تو هم بزن خد ا  

من که چیزی ندارم جز هوا  

هوا رو بردند بی هوا 

 



موضوعات مرتبط: غم نوشته های من تجربه های من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:34 ] [ baya ]

کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را اینکه عشق تکیه کردن نیست

و رفاقت، اطمینان خاطر و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند

و هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.

کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

یاد می گیری باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی که محکم باشی پای هر خداحافظی

 

 

یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی


موضوعات مرتبط: سخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:25 ] [ baya ]


خدا گفت: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من. ماجرایی که باید بسازیش.

شیطان گفت: تنها یک اتفاق است. بنشین تا بیفتد.

آنان که حرف شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد. مجنون اما بلند شد، رفت تا لیلی را بسازد.

خدا گفت: لیلی درد است. درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن.

شیطان گفت: آسودگی ست. خیالی ست خوش.

خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.

شیطان گفت: ماندن است. فرو رفتن در خود

. خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.

شیطان گفت: خواستن است. گرفتن و تملک.

خدا گفت: لیلی سخت است. دیر است و دور از دست.

شیطان گفت: ساده است. همین جایی و دم دست.

و دنیا پر شد از لیلی های زود. لیلی های ساده اینجایی. لیلی های نزدیک لحظه ای.

خدا گفت: لیلی زندگی ست. زیستنی از نوعی دیگر.

لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود. مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد


موضوعات مرتبط: درد دل با خدانوشته های من
[ یک شنبه 30 شهريور 1390 ] [ 10:0 ] [ baya ]

من به او می گویم ای نا آشنا بگذر از من ، 

 من ترا بیگانه ام آه از این دل ، 

 آه از این جام امید  

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند  

چنگ شد در دست هر بیگانه ای ای دریغا  

 

، کس به آوازش نخواند


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:20 ] [ baya ]

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزه و

او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد

تب غرور چه بالاست بین آدمها

و از صدای شکستن کسی نمی شکند

چه قدر سردی و غوغاست بین آدمها

میدان کوچه دل ها فقط زمستانست

هجوم ممتد سرماست بین آدمها

ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست

چه قدر قحطی رویاست بین آدمها

کسی به نیست دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها و

حال اینه را هیچ کسی نمی پرسد

همیشه غرق مداراست بین آدمها

غریب گشتن احساس درد سنگینی ست و

زندگی چه غم افزاست بین آدمها

مگر که کلبه دل ها چه قدر جا دارد

چه قدر راز و معماست بین آدمها

چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل و

اهل عشق چه رسواست بین آدمه

ا چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

میان این همه گلهای ساکن اینجا

چه قدر پونه شکیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها و

کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم

نیاز و مهر و تمناست بین آدمها

بهار کردن دل ها چه کار دشواریست و

عمر شوق چه کوتاست بین آدمها

میان تک تک لبخندها غمی سرخ ست و

غم به وسعت یلداست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها


موضوعات مرتبط: احساسات من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:16 ] [ baya ]

سخن عاشقانه گفتن ،  دلیل عشق نیست ... عاشق کم است سخن عاشقانه فراوان ... عشق عادت نیست، عادت همه چیز را ویران می کند از جمله عظمت دوست داشتن را ...

از شباهت به تکرار می رسیم، از تکرار به عادت، از عادت به بیهودگی از بیهودگی به خستگی و نفرت ...



موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من سخنان من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:12 ] [ baya ]

شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ بر دستم

بگفتم یا کریم الله تو فکر کردی که من مستم

تو فرعون را خدا کردی تو شیرین را زفرهادش جدا کردی

سپردی تیغ برظالم به مظلومان جفا کردی

سپس گفتی مشو کافر تو فکر کردی که من مستم !

تو هابیل را فراری دادی وقابیل را غرق خون کردی

تو طفلان زیادی را زمادرها جدا کردی

تو چشم بی گناهی را به اشک آشنا کردی

سپس گفتی مشو کافر تو فکر کردی که من مستم !

به ناگه برکشیدم تیغ بران برکف دستم

بگفتم یا کریم الله تو می دانی که من مستم!

تو رحمانی تو یزدانی تو در آیات قرآنی

من ابله من کودن ندانستم چه ها گفتم

خداوندا خداوندا تو خود دانی که من مستم!

تو خود بگذر زایرادم تو می دانی که مستم نو می دانی که من مستم...


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من درد دل با خدا
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:11 ] [ baya ]

شده بود  

اما حسنک هنوز به خانه نیامده بود  

حسنک مدت زیادی است که به خانه نمی آید  

به همین دلیل است که در کتابهای دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد ....


موضوعات مرتبط: سخنان من نوشته های من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:10 ] [ baya ]

روی قبرم بنویسید مسافر بوده است

 بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است .

 بنویسید زمین کوچه ی سرگردانیست

 او در این معبر پرحادثه عابر بوده است

 صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست

در رثایم بنویسد که شاعر بوده است

 بنویسید اگر شعری ازاومانده بجای

 مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است .

مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست

بنویسید در این مرحله کافر بوده است .

 غزل حجرت من را همه جا بنویسید

روی قبرم بنویسید مهاجر بوده است
روی قبرم بنویسید همسفر بادها بوده است 

دوست دار باران بوده است 

همدم دریا بوده است  

دوستدار ابرها بوده است  

عاشق برگها بوده است 

جوانی پر شور بود 

 

 

اما رو به خزان بوده است  


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:8 ] [ baya ]

 

 

با وفا باشی جفایت می کنند

بی وفایی کن وفایت می کنند

مهربانی گرچه آیینی خوش است

مهربان باشی رهایت می کنند



موضوعات مرتبط: احساسات من تجربه های منسخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:6 ] [ baya ]

 

 

 

 

 

هیچوقت مغرور نشو ............. برگ ها وقتی می ریزن که فکر میکنن طلا شدن

 


موضوعات مرتبط: سخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ یک شنبه 27 شهريور 1390 ] [ 1:5 ] [ baya ]

کاش می دانستیم زندگی کوتاه است  .

کاش از ثانیه های زندگی لذت می بردیم   .  

کاشقلبی را برای شکستن انتخاب نمی کردیم  . 

کاش همه را دوست داشتیم  .

کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم  . 

کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه و داغ رو نمی دید  .  

کاش دلهایمان دریایی می شد  .

کاش می فهمیدیم زندگی زیباست و لذت می بردیم از در کنار هم بودن تا نهایت  . 

کاش می دانستیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد   .

کاش بهنه ای برای ناراحت کردن دلهای زخم خورده نبود  .

کاش  ........... .

کاش ............   .

باز هم کاش و کاش .   

  

شاید شما هم کاش های دیگه ای دارین و ................ 

 

...........اما کاش و کاشتن ولی سبز نشد ...........




موضوعات مرتبط: تجربه های منسخنان من
[ یک شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:46 ] [ baya ]

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌
پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت‌

طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد
و سفره‌ای که تهی ‌بود، بسته خواهدشد

و در حوالی شبهای عید، همسایه‌!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!

همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهدرفت‌
و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهدرفت‌

———————–
———————–

 """" اگر دوست داری بقیه اش رو بخونی برو به ادامه مطلب """""


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من تجربه های منسخنان من
ادامه مطلب
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:43 ] [ baya ]

شایع بود زنی برای عشق نا فرجام خود ، خود را به قتل رسانده بود  

بزرگی گفت : 

او خود را به سبب عشق به خویشتن کشت . 

باری او عاشق کسی نبود است چه اگر عاشق کسی بود هرگز چنین بلایی را بر سر خود 

نمی آورد  

عشق یعنی آرزوی ایثار ، نه امید به ستاندن . عشق هنر خلق کردن چیزی با استفاده از توانمندی های معشوق است . زیرا به آنچه دیگران گرامی می دارد و طلب می کند نیاز است آدمی همواره یارای آن دارد که پس چنین چیز برآید . 

اشتیاق سیری ناپذیر دوست داشته شدن شباهت اندکی نیز به عشق راستین ندارد . 

 

 

عشق به خویشتن همواره نوعی از قتل نفس نشان دارد .


موضوعات مرتبط: تجربه های منسخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:39 ] [ baya ]


خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...
به همین سادگی،
به خدا به همین سادگی؛
اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هاله‌ای از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده‌ی ادراک‌ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم...
خوشبختی همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است...


موضوعات مرتبط: درد دل با خداتجربه های منسخنان من
ادامه مطلب
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:35 ] [ baya ]


 یه مطلب طنز ولی همچین یه خورده ............. 

به در می گم که دیوار بشنوه این مطلب مفهوم زیادی نیست فقط ظاهر این مطلب رو نبینید فکر در باطنش کنید ببینید چی می خوا بگه و چی ازش باید بگیری  

مطلب باحالیه امیدوارم بخونید و نظرتون رو بگید آخه من خیلی دوست دارم نظراتتون رو در مورد نوشته هام بدونم  

 

 

 

درد دل رو تو ادامه مطلب می تونید بخونید امیدوارم چند لحظه ای از غمی اگه دارین دورتون کنه 

 و یه خورده به فکر برین که چرا ...............


موضوعات مرتبط: دست نوشته های من نوشته های من
ادامه مطلب
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:31 ] [ baya ]


 

وقتی دستام رو گرفت چشماش رو بست و گفت دوستت دارم

 

 

نفهمیدم اون بازیگر خوبیه و من رو صحنه تئاترم

فکر می کنم اینو در وصف من گفتن

اما چه فایده


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:30 ] [ baya ]

 

 

عشق من دریایی از محبت بود دریایی از امید ، صداقت ، دوستداشتن اما .......

 

 

این دنیا به من یاد داد تا دلم رو مرداب کنم

 

 

عشق و تو دلم بخشکونم

 

 

یاد داد که دل نبندم به کسی عشق نورزم به کسی

یاد داد که تا آخر عمر مجنون بمونم با بی کسی


موضوعات مرتبط: احساسات من تجربه های منسخنان من
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:28 ] [ baya ]

خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتی (خدا) ،

ولی حیف که من زاده امروزم ،

خدایا جهنمت فرداست

پس چرا من امروز می سوزم

دلتنگم و با هیچکس میل سخن نیست،

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست،

گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد،

آزرده دلان را سرگلگشت چمن نیست

زندگی غمکده ای بیش نبود و نیست،

سهم ما جز غم و تشویش نبود و نیست

،به کدام خاطره اش خوش باشیم

که کدام خاطره اش نیش نبود


موضوعات مرتبط: درد دل با خدا
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:22 ] [ baya ]

اگر

اگر

اگر

اگر

 

اگر

 

اگر


استاد بزرگ

آقا دکتر شریعتی


موضوعات مرتبط: تجربه های من
ادامه مطلب
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:8 ] [ baya ]

 

اهل کوچه همه رفتند ولی ما ماندیم
حقمان است اگر بی کس و تنها ماندیم
هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم
روشنی هست ،خدا هست فقط ما کوریم


موضوعات مرتبط: سخنان من
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:7 ] [ baya ]

 

 

 

 

 

 

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

پرستو ها خوابند و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

به یاری دیگر

اما برای من

نه بهاری

و نه یاری دیگر


- افسوس

من و تو دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

و غم تو این غم شیرین را

با خود به ابد خواهم برد


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 23:3 ] [ baya ]


اولین روز دبستان بازگرد 

شادی آن روزها بازگرد 

باز گرد ای خاطرات کودکی 

بر سوار اسب های چوبکی 

درسهای سال اول ساده بود 

آب را بابا به سارا داده بود 

مانده در گوشم صدای چون تگرگ 

خش خش جاروی بابا بر روی برگ 

همکلاسهای من یادم کنید 

باز هم در کوچه فریادم کنید  

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود  

جمع بود ولی تفریقی نبود  

ای دبستانی ترین احساس من  

باز گرد این مشقهای را خط بزن


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من سخنان من دست نوشته های من نوشته های من
[ شنبه 30 شهريور 1390 ] [ 9:30 ] [ baya ]


هر که خوبی کرد زجرش می دهند  

هرکه زشتی کرد اجرش می دهند   

باستان کاران تبانی کرده اند 

عشق را هم باستانی کرده اند  

هرچه انسان ها طلای تر شدند  

عشق ها مومیایی تر شدند  

اندک اندک عشق بازان کم شدند  

نسلی از بیگانگان آدم شدند


موضوعات مرتبط: غم نوشته های من
[ شنبه 30 شهريور 1390 ] [ 9:0 ] [ baya ]

در زندگي باران نباش كه فكر كنند خودت را با منت به شيشه ميكوبي ؛ ابر باش تا منتظرت باشند كه بيايي


موضوعات مرتبط: سخنان من
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 19:27 ] [ baya ]

دنیا را بد ساخته اند... کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد. کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری... . اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آیین هرگز به هم نمیرسند این رنج است و زندگی یعنی این


موضوعات مرتبط: سخنان من
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 19:25 ] [ baya ]

موضوعات مرتبط: درد دل با خدا
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 19:9 ] [ baya ]

شاید دیگه نبینمت

دلم اینو خوب می دونست

یه روز می ری به نشونه

می گی آخه عشق کدومه

صدام زدی غریبونه

گفتی بهم بی بهونه

شدم برات یه خاطره

که پاک می شم ز خاطره

آدم چقدر دووم داره

دلش چقدر طاقت داره

وقتی دل تنگی می یاد

گریه پیشش کم مییاره

قسم می خوردی بخدا

دلم رو تنها نزاری

پیشم بمونی تا ابد

دست توی دستام بزاری

دیدم نگات جای دیگه است

دستات تو دستای دیگه است

تنهایمون برای من

خنده ات پیش یکی دیگه است

حالا برو بی نشونه

صدام نزن غریبونه

میسپارمت دست خدا

خدا خودش خوب می دونه





موضوعات مرتبط: غم نوشته های من
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 14:6 ] [ baya ]

عشـــــــــــــــــــق من عشــــــــــــــــــــــــــــــق من

نســــــــــــــــــــوزون قلب من

پیش خدا صدات زدم

تو قله ها هوار زدم

اسمتو رو در یا زدم

فدای اون چشات منم

گلی واسه گلدون عشق

بهونه ی آهنگ عشق

دوست دارم قدر خدا

اگه بخوای اگه نخوای

می دونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم می دونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

می میـــــــــــــــــــــــــرم با یه حـــــــــــــــــــــــــــــرف

هراسم از یک کلمه است که زندگیم فنا بشه

لحظه هامو ازم نگیر بمون پیشم برام بخون

تولدم لحظه ای که روبه روی چشات بشم

بهم بگی دوست دارم قربونیه چشات بشم

عشــــــــــــــــــــــــــــــق من نسوزون قلب من



موضوعات مرتبط: احساسات من
[ شنبه 26 شهريور 1390 ] [ 13:58 ] [ baya ]
درباره وبلاگ

من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم اگر به خانه ی من آمدی ، برای من ای مهربان ! چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 4
بازدید کل : 176745
تعداد مطالب : 184
تعداد نظرات : 95
تعداد آنلاین : 1