من تنها هستم اما تنها من نیستم بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین من اینجا بس دلم تنگ است
| ||
|
من پذیرفتم شکست خویش را
بندهای عقل دور اندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتنم دل شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش گر چه تو تنها تر از من می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را لخی برخوردهای سرد را! می رسد روزی که بی من لحظه ها را سرکنی می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی! می رسد روزی که تنها در کنار عکس من نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: غم نوشته های من [ سه شنبه 13 تير 1391
] [ 13:11 ] [ baya ] |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |