من تنها هستم اما تنها من نیستم بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین من اینجا بس دلم تنگ است
| ||
|
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد ، ولی باران نمیدانند که من دریایی از دردم ، به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم درد من کس چه داند ز دل من آیین زندگی بود جدایی مرگ بود حل مشکل من مشکل من تا حل نشود مثل شمع می سوزد دل من من شمعم با دلم بازی کردن سوزناک است روزگار ولی کس نسوزد جز دل من
( شعری از دفتر خاطراتم نوشته خودم بود که با حال امشبم خیلی شبیه )
نظرات شما عزیزان:
می خواستم بمانم
رفتم می خواستم بروم ماندم نه ماندن مهم بود . نه رفتن مهم من بودم که نبودم... موضوعات مرتبط: غم نوشته های من سخنان من دست نوشته های من نوشته های من [ چهار شنبه 13 مهر 1385
] [ 20:48 ] [ baya ] |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |