من تنها هستم اما تنها من نیستم بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین من اینجا بس دلم تنگ است
| ||
|
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد داد میزد : کهنه قالی میخرم دسته دوم جنس عالی میخرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گر نداری کوززه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید و بغضش شکست اول ماه است نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟ بوی ان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی واهمه بیرون دوید گفت آقا ! سفره خالی می خرید ؟ کی به کیه دنیا همه زدن تو هم بزن خد ا من که چیزی ندارم جز هوا هوا رو بردند بی هوا
نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: غم نوشته های من تجربه های من [ یک شنبه 27 شهريور 1390
] [ 1:34 ] [ baya ] |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |