من تنها هستم اما تنها من نیستم بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین من اینجا بس دلم تنگ است
| ||
|
شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ بر دستم بگفتم یا کریم الله تو فکر کردی که من مستم تو فرعون را خدا کردی تو شیرین را زفرهادش جدا کردی سپردی تیغ برظالم به مظلومان جفا کردی سپس گفتی مشو کافر تو فکر کردی که من مستم ! تو هابیل را فراری دادی وقابیل را غرق خون کردی تو طفلان زیادی را زمادرها جدا کردی تو چشم بی گناهی را به اشک آشنا کردی سپس گفتی مشو کافر تو فکر کردی که من مستم ! به ناگه برکشیدم تیغ بران برکف دستم بگفتم یا کریم الله تو می دانی که من مستم! تو رحمانی تو یزدانی تو در آیات قرآنی من ابله من کودن ندانستم چه ها گفتم خداوندا خداوندا تو خود دانی که من مستم! تو خود بگذر زایرادم تو می دانی که مستم نو می دانی که من مستم... نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: غم نوشته های من درد دل با خدا [ یک شنبه 27 شهريور 1390
] [ 1:11 ] [ baya ] |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |